شهید صیاد شیرازی تعریف می کرد که رسیدیم به روستا و خیالمان راحت شد که دیگر نجات پیدا کردیم. تا رفتیم توی روستا مردم دور ما را گرفتند. منافقین! منافقین! گفتیم ای بابا! ما خودی هستیم، ما خلبانیم. گفتند: نه شما لباس خلبانی نپوشیدید و شروع کردند به کتک زدن ما.