سربازولایت

سربازولایت

سیاسی - اجتماعی - فرهنگی
سربازولایت

سربازولایت

سیاسی - اجتماعی - فرهنگی

دکترین نظامی اسرائیل(6)؛ خط قرمز هسته ای اسرائیل در منطقه/نقش زیردریایی های دولفین در استراتژی هسته ای اسرائیل

خط قرمز هسته ای اسرائیل در منطقه/نقش زیردریایی های دولفین در استراتژی هسته ای اسرائیل

اسرائیل امروزه برای بازداشتن دولت های عرب از به کار بردن تسلیحات کشتار جمعی، در صدد ارتقای فعالیت هسته ای خود بر آمده و در جهت کسب توانایی «ضربه ی دوم» از طریق موشک های بالستیک و کروز مجهز به کلاهک هسته ای استقرار یافته در زیر دریایی ها بر آمده است.  اصل دفاع استراتژیک یا سرزمینی و استراتژی زمین در برابر صلح


یکی از نقاط ضعف اسرائیل، کمی عمق استراتژیک طبیعی و داشتن مرزهای آسیب پذیر و طولانی با همسایگان نه چندان دوست است. نداشتن عمق استراتژیک، طراحان و برنامه ریزان دفاعی اسرائیل را متقاعد ساخت که اسرائیل نمی تواند میزبان جنگی تمام عیار یا کم شدت مستمر در خاک خود باشد. آنان استدلال کردند که جنگ کم شدت مستمر به طور قطع سبب وارد آمدن آسیب جدی بر جامعه اسرائیل خواهد شد. یک جنگ تمام عیار نیز ممکن بود بقای اسرائیل را به خطر بی اندازد. این اندیشه در نهایت سبب شد تا اسرائیلی ها تصمیم گرفتند که اگر جنگی باید به وقوع بپیوندد، این جنگ باید در قلمرو دشمن باشد. دفاع باید بسیار کوتاه مدت و سریع و تنها مرحله ای انتقالی باشد و بیش از یک فرصت کوتاه برای آمادگی جهت حمله نباشد.


از سال 1967 تا 1977 با روی کارآمدن دولت های حزب کارگر تحت رهبری لوی اشکول، گلدامایر و اسحاق رابین، اسکان یهودیان در بخش هایی از سرزمین های اشغالی از جمله صحرای سینا به عنوان سیاستی مهم برای امنیت ملی اسرائیل ادامه یافت. دکترین امنیت ملی اسرائیل در این سال ها به طور غیررسمی بر مبنای طرح آلون، یعنی پیشنهاد مذاکره صلح برای بازگرداندن برخی از سرزمین های اشغال شده به حاکمیت اعراب و در عین حال حفظ برخی دیگر از این قلمروها برای تامین نیازهای استراتژیک اسرائیل بود.


ریشه ی صلح در مفهوم اسرائیلی آن عبارت است از «حق دولت عبری در سیاست گذاری، به نحوی که مردم آن به بالاترین میزان اطمینان، آرامش و عدم احساس خطر نسبت به آینده، دست یابند». مسئولین صهیونیسم در برخی موارد از واژه صلح، کاربرد بهتری را انتظار دارند. آنها خواهان «امنیت مطلق» هستند که از قانون « مرزهای امن شناخته شده و مورد اتفاق» تجاوز می کند. این خواسته از جنگ ژوئن به بعد، دائما مطرح شده است.


موشه دایان پس از جنگ ژوئن 1967 خطاب به اعراب چنین می گوید: «اگر اعراب نخواهند مستقیما با ما وارد مذاکره شوند، آن ها در همان جا که هستند بمانند و ما هم در اراضی که در اختیار داریم می مانیم».


البته شایان ذکر است که حزب لیکود به دلایلی که به برنامه های سیاسی و ایدئولوژیکی صهیونیستی راست گرای افراطی آن مربوط می شود، اولویت را به ملاحظات اسکان مهاجران و تسلط بر سرزمین فلسطین می دهد و شعار صلح در برابر صلح را در برابر شعار زمین در برابر صلح مطرح می کند.


سیاست دفاع سرزمینی با ایجاد استحکامات و سنگرها به منظور ارتقای توانایی مقابله با اولین حمله اعراب طراحی شد و پس از جنگ 1973 به اجرا درآمد. استحکامات در جولان، دره اردن و مرزهای صحرای سینا متمرکز شده بود. این تاسیسات مستحکم در مسیرهای احتمالی تهاجم بود و هدف از استقرار آن متوقف یا کند کردن حرکت دشمن بود تا به این طریق ارتش اسرائیل بتواند با استفاده از این وقفه یا تاخیر به بسیج نیروهای ذخیره خود و تمرکز نیروها بر ضد حمله استفاده کند.


این سیستم عمق استراتژیک تصنعی ایجاد می کرد و به پیکره ی اصلی ارتش اسرائیل اجازه می داد جنگ را به قلمرو دشمن بکشاند. همچنین دفاع در برابر عمق سبب می شد که نیروهای حرفه ای به طور بهینه به کار گرفته شوند. بدون این که افراد کم سن و سال، زنان و سالمندان در صحنه ی نبرد حاضر شوند.


از سال 1974 دولت اسحاق رابین طراحی و ساخت شهرک های جدید را مطابق اصول نظری دفاع سرزمینی و هماهنگ با نقشه ی احتمالی مرزهای آینده آغاز کرد. اسرائیل سیستم های هشدار سریع، عملیات های اطلاعاتی و غیر نظامی شدن مناطق را در راستای استراتژی دفاعی خود انجام داد.


تحولات دهه ی نود، تکثیر تهدیدات هسته ای، بیولوژیکی و شیمیایی باعث کاهش اهمیت مرزهای قابل دفاع گشت و با خروج اسرائیل از لبنان در سال 2000 ضربه ی دیگری بر اصول سیاست دفاعی اسرائیل وارد آمد. زیرا سیاست کشاندن جنگ به عمق دشمن و دور نگه داشتن منابع آتش از خاک، توفیق چندانی نداشت و حملات موشکی حزب الله به مناطق اسرائیل تا زمان عقب نشینی ادامه داشت.


در فضای دهه ی نود با وجود کاهش خطرات امنیتی برای اسرائیل، تفسیر آن ها از صلح تفاوت چندانی با گذشته نکرده است. پرز درباره ی ترسیم مرزهای جدید چنین می گوید: این مرزها از آن جهت که مناطق عربی گسترده ای را به صورت عاری از سلاح می خواهد، دارای ابعادی راهبردی هستند آن چنان که در پیمان کمپ دیوید، که به خلع سلاح صحرای سینا انجامید، رخ داد. بنابراین خلع سلاح کرانه ی غربی و نوار غزه (به استثنای مناطق امن اسرائیل)، به مثابه یکی از شرط های ضروری صلح اسرائیل می باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.