سربازولایت

سربازولایت

سیاسی - اجتماعی - فرهنگی
سربازولایت

سربازولایت

سیاسی - اجتماعی - فرهنگی

شیعه شناسی در اسرائیل استراتژیک است

شیعه شناسی در اسرائیل استراتژیک است

سیدجواد میری گفت: ماحصل مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل فقط تولید مقالات علمی در مجلات نیست. بلکه به صورت پروژه، راهکار و استراتژی هایی در اختیار نیروهای عرصه مطالعات امنیتی قرار می گیرد.   اسلام شناسی، شیعه شناسی و رشته ها و بحث هایی از این قبیل معمولا رشته هایی هستند که خاستگاه غربی دارند. ضرورت شناخت شیعه یا اسلام یا هر دین و فرهنگ دیگر برای کشورها و دولت های جهان بر کسی پوشیده نیست. این شناخت ها در بسیاری از موارد برای تسهیل روابط بین پیروان ادیان یا فرهنگ های مختلف است اما در همه  موارد علیرغم تسهیل روابط بحث های استراتژیک هم به این مباحث دامن می زند.رشته شیعه شناسی در کشورهای اروپایی و امریکایی مانند انگلیس یا آمریکا سبقه ای طولانی تر از دیگر کشورها دارد. اما این رشته در اسرائیل حکایتی دیگر است. در اسرائیل شاید به دلیل حساسیت موضوع توجه ویژه ای به آن شده است. تا جایی که شاید بتوان با اطمینان گفت که بهترین و قوی ترین تحقیقات در این زمینه در اسرائیل انجام شده است. اینکه هدف اسرائیلی ها از توجه به این رشته چیست و چرا تا این اندازه به آن توجه می شود، بحث هایی است که در گفتگو پیش روی با دکتر سید جواد میری، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی داشته ایم. این گفتگو در ادامه آمده است؛

 
*بحثی را شما در مجله جاستیس در مورد شیعه شناسی در اسرائیل داشتید. اساسا رشته شیعه شناسی و مطالعات شیعه شناسی چگونه شروع شد و اسرائیلی ها تا چه اندازه در این زمینه فعال اند؟
 
تقریبا می توان گفت از اوایل قرن بیستم مطالعات اسلام شناسی در غرب به عنوان یک دیسیپلین، رشته یا تخصص در دانشگاه های آمریکا و اروپا آغاز می شود. معمولا وقتی که صحبت از مطالعات اسلام شناسی می شود، این مطالعات متمرکز به منابع اهل تسنن بود. به عنوان مثال وقتی می خواستند درباره تاریخ اسلام، پیدایش قرآن، معنا و مفهوم وحی صحبت کنند، همه اینها به گونه ای متاثر از نگاه اهل تسنن بود. تا اینکه در اوایل دهه شصت میلادی قرن بیستم یک سری مطالعات به گونه غیر معمول یا به تعبیری برخلاف آن جریان غالب توسط افرادی که تقریبا بعضی از آنها هم ایرانی بودند، یا با ایرانی ها همکاری می کردند، مانند هانری کربن، لوی ماسینیون یا آنه ماری شیمل و از سوی دیگر به عنوان مثال سیدحسین نصر و افرادی از این قبیل که در حلقه علامه طباطبایی قرار می گیرند یا حتی داریوش شایگان شروع شد.
 
به گونه ای آرام آرام این نگاه غالب که اسلام مساوی با نگاه اهل سنت است، یا منابع اهل تسنن منابع معیار هستند تغییر می کند. خود انقلاب اسلامی در ایران هم یک وضعیت جدید را در مطالعات اسلام شناسی ایجاد می کند. به عنوان مثال دیدگاه های مرحوم دکتر شریعتی به زبان های دیگری مانند ترکی و انگلیسی، بوسنیایی، آلمانی و فرانسوی و ...ترجمه می شود و به گونه ای وضعیت مطالعات اسلامی شناسی تغییر می کند.
 
یعنی اگر امروز در اروپا و آمریکا نگاه کنید وقتی صحبت از مطالعات اسلامی می شود، هرچند هنوز به صورت نهادی جا نیفتاده اما به صورت گفتمانی نمی توانید این را کتمان کنید که مطالعات اسلام شناسی فقط محدود به نگاه های سنی نیست. یعنی نگاه های شیعی و منابع شیعی هم آرام آرام پای خود را در فضای آکادمیک باز کرده است. این یک تاریخچه کوتاهی از این مطالعات بود.
 
البته باید این را هم اشاره می کردم که ظهور و بروز دولت فاطمی در آن روزگار یعنی دوران قرون وسطی اروپایی و ظهور و بروز دولت شیعی صفوی در ایران، ذهنیت یا به تعبیری ذهن و زبان اروپاییها یا فرنگی ها را حساس می کند که نگرش های دیگر یا ژئوکالچرهای دیگری، سوای ژئوکالچر و نگاه اهل تسنن وجود دارند. اما تا این نگاه ها و برخوردها بیاید و در نهاد آکادمی  به صورت مطالعات آکادمیک مطرح شود حداقل دو سه قرن طول می کشد.
 
*شیعه شناسی به چه صورت در اسرائیل مطرح شد؟
 
اما سوالی که الان در اینجا مطرح است، این است که مقصود ما از مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل چیست؟ چرا ما باید در مورد مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل حساسیت نشان بدهیم؟ یا اصلا چرا باید به آن بپردازیم و مطالعه کنیم؟ آیا واقعا این به عنوان یک رشته در کنار رشته های دیگر می تواند مطرح شود؟ به عنوان یک تخصص یا یک پارادایم در کنار پارادایم های دیگر قابلیت مطرح شدن است؟
 
من در اینجا یک پیش فرض دارم و این پیش فرض من را به اینجا رهنمون کرده است که به این باور برسم که اگر امروز مطالعات شیعه شناسی به عنوان یک رشته آکادمیک در دنیا مطرح است، پس می شود در کنار اسلام شناسی به اینها پرداخت. منتها می توان خیلی وسیع تر در ذیل مفهوم مطالعات ادیان به آن پرداخت و مطالعه کرد و بعد گفت که سبک یا نحوه نگرش اروپایی ها با آمریکایی ها یا ژاپنی ها تفاوت دارد یا ندارد؟ یا اینکه آیا ما می توانیم سبک های مختلف اسلام شناسی یا شیعه شناسی در این کشورها قائل باشیم؟ اما در اسرائیل نوعی از شیعه شناسی وجود دارد که فقط معطوف به دغدغه های آکادمیک نیست و اساسا نکته کلیدی حرف من این است.
 
البته ممکن است که فردی بگوید که همیشه همینگونه بوده است. مثلا اینکه انگلستان یا فرانسه هم در زمانی که شیعه شناسی و یا اسلام شناسی می کردند همه می دانند که با وزارت خارجه خودشان در ارتباط بوده اند و... بله همیشه این سوال که رابطه قدرت و علم چیست وجود دارد. این را می توان در ذیل نهاد قدرت و علم و به ویژه در نهاد سیاسی به نام دولت- ملت، رابطه قدرت و علم را در رابطه با نهاد دولت و حکومت چیست، بررسی کرد که خودش یک بحث مستوفی می طلبد.
 
در اسرائیل می توان این را به ضرس قاطع مطرح کرد که در نگاه های محققین یا اندیشمندان اسرائیلی یک نگرش خاصی وجود دارد که این نگرش به اینها یک سبک می دهد که وقتی درمورد شیعه شناسی مطالعه می کنند صرف دغدغه های آنها آکادمیک نیست.
 
حالا این سوال اینجا مطرح می شود که اگر صرف دغدغه های آکادمیک نیست، آیا ارزش علمی اینها خیلی پایین است؟ به عنوان مثال مطالعات علمی نمی کنند؟ نه برعکس، اتفاقا مطالعات دقیق و پژوهش‌های میدانی دقیقی را مدنظر خودشان قرار داده اند. اما ماحصل این مطالعات فقط تولید مقالات علمی در مجلات نیست. بلکه به صورت پروژه، راهکار و استراتژی هایی در اختیار نیروها یا به تعبیری بازیگران عرصه مطالعات امنیتی قرار می گیرد.
 
*آقای دکتر به نظر شما این نگاه استراتژیک که اسرائیلی ها به این مسئله دارند آیا زائیده همان موقعیت جغرافیایی است که در آن قرار گرفته اند؟ چگونه اسرائیلی ها از این مطالعات شیعه شناسی برای پیش برد اهداف خودشان استفاده می کنند؟
 
سوال خوبی است، در واقع مسأله این است که آیا دغدغه های استراتژیک اسرائیل مزید بر علت نیست که اسرائیل بیشتر از بریتانیا یا بیشتر از آمریکا یا فرانسه به این مسئله بپردازد؟ این را  نمی توان انکار کرد. به عنوان مثال وقتی که می گوییم که مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل سبک یا سبک های جدیدی را ابداع می کند، منظورمان چیست؟
 
آیا منظورمان این است که یک سبک ادبی جدید یا یک سبک علمی جدید را ابداع می کند؟ نه مقصودم این است که به عنوان مثال اسرائیلی ها دریافته اند که با تمامی اختلافات و تمایزاتی که بین نحله های مختلف شیعی در جهان از شیعیان زیدی، اسماعیلی، علوی و ... وجود دارد، همه اینها با تمامی تفاوت ها و اختلافاتی که دارند، دارند به یک همگرایی می رسند. اما چرا اینها دارند به یک همگرایی می رسند؟ دلایل زیادی می تواند داشته باشد.
 
شاید به دلیل این باشد که حکومت جمهوری اسلامی ایران به یک پختگی رسیده و توانسته در عرصه بین الملل خودش را به گونه ای مطرح کند تا بتواند این نحله های مختلف را ساماندهی کند و نقاط تمایز را کم رنگتر و نقاط اشتراک را تقویت بکند. برای اینکه اسرائیلی های بفهمند که چگونه می شود حرکت های موازی در جهان تشیع ایجاد کنند، نیاز به مطالعه دارند. به عنوان مثال؛ مکتب فقهی نجف با مکتب فقهی قم یا مکتب فقهی قم با مکتب فقهی مشهد و... با هم تفاوت های زیادی دارند. اسرائیلی ها مطالعاتشان را به این سمت برده اند که ببینید که مثلا مکتب فقهی نجف به ویژه در اواسط قرن نوزده به این طرف چه مسائلی را برای خودش مطرح می کند و این مسائل کلان به گونه ای فرموله و مفهوم سازی می شود که نگاه فقهای نجف نسبت به حکومت، حوزه سیاست، فرهنگ و علم، فلسفه و تجدد چیست؟
 
به نظر می رسد یک افتراق ها یا نقاط تمایزی بین نگاه فقهی قم و نجف وجود دارد و البته ممکن است مشترکاتی هم وجود داشته باشد. اسرائیلی ها بیشتر روی نقاط افتراق بحث می کنند. مثلا اینکه نگاه فقهی آیت الله خویی با نگاه فقهی امام خمینی چه تفاوت هایی دارد. یا نقش عرفان که ما به عنوان تصوف یا عرفان نظری می نامیم، تفاوتش در مکتب فقاهتی قم با مکتب فقهی مشهد در چیست؟ آیا وقتی می گوییم فلسفه قدرت این را دارد که در مقابل تجدد مفاهیمی خلق کند، این مفاهیم مانند سد سکندری باشد که ژئوکالچر شیعی و ژئوکالچر ایران را در سطح منطقه تقویت بکند و عواملی که باعث واگرایی می شود را تقلیل بدهد؟ آن نقاط افتراق چیست؟ آن مفاهیم چگونه از دل پارادایم حکمت در ایران استخراج می شود؟ یا مثلا در حوزه فکری شیعی استخراج می شود. اسرائیلی ها بر روی این موضوع کار می کنند. حالا صحبت اینجاست که وقتی ما صحبت از ژئوکالچر شیعی می کنیم، مقصودمان چیست؟ کدام منطقه را در نظر داریم؟
 
اگر به نقشه نگاهی بیاندازید، می توانید ببینید که تقریبا از جنوب روسیه یعنی از منطقه قفقاز شمالی گرفته و به ویژه جمهوری داغستان تا جمهوری آذربایجان و بخش های عظیمی از گرجستان و حتی بخش هایی که امروز در دست ارمنستان است که دارد پاکسازی نژادی می شود و از شیعیان و مسلمانان آن را خالی می کنند و بعد ایران و تا حدودی می توانید مناطقی از ترکیه را در نظر بگیرید. بعد از آن عراق، بحرین، شرق عربستان، حتی کویت، حاشیه جنوبی خلیج فارس، شما حضور پررنگ شیعیان را می بینید. منطقه یمن و از طرفی در کرانه جنوبی مدیترانه، سوریه و لبنان را دارید. این پهنه قسمت های عظیمی از افغانستان و تا حدودی شبه قاره هند رادر بر می گیرد، حالا به این که شیعیان در اروپا هم وجود دارند کاری ندارم. در مناطق آسیای غربی که ما به آن ترکستان غربی می گفتیم نیز جمعیت عظیمی شیعی به صورت متراکم وجود دارد.
 
یعنی به گونه ای می توانید از یک ژئوکالچر شیعی صحبت کنید، یک ژئوکالچری که متاثر از نگاه هایی است که نگاه ایرانی برآن غالب است. یعنی یک تفسیر و روایتی از اسلام و دیانت، حتی حکومت داری و آیین شهریاری در آن وجود دارد که به گونه ای اینها را به هم نزدیک می کند و اتفاقا نقطه گرانیگاه آن را هم می توان به صورت سمبلیک ایران دانست. ممکن است بعضی وقت ها در ایران نبوده و در جاهای دیگر بوده باشد. اما به صورت سمبلیک تقریبا ایران گرانیگاه آن بوده است.
 
به زبان دیگر شما می توانید از فلات فرهنگی ایران صحبت بکنید که مختص ایران سیاسی نیست و وقتی شما همچنین چارچوبی را در نظر می گیرید اگر به تغییر و تحولات در جهان از نظر ژئوپولیتیکی و ژئوکالچری نگاه کنید و زوایای حضور اقتصادهای چند قطبی در جهان را ببینید. می بینید که اقتصادهای بزرگ امروزه آرام، آرام نمی توانند در چارچوب های ملی تعریف بشوند. اگر یک اقتصاد، تمدن، حکومت یا نگرشی در جهان رشد کند حتما باید یک منطقه را زیر پوشش خودش داشته باشد و این نکته را شما در فلات فرهنگی ایران به صراحت می توانید ببنید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.